**با من بمان تا انتهای بودن...۱**

ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد که امشب با ناله ای بغض آلود بر دیار این دل خسته اشک می ریزد

**با من بمان تا انتهای بودن...۱**

ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد که امشب با ناله ای بغض آلود بر دیار این دل خسته اشک می ریزد

بازنشستگی شیطان

امروز ظهر شیطان را دیدم !
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت…

گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند…

برای مشاهده ادامه مطلب کلیک کنید

امروز ظهر شیطان را دیدم !
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت…

گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند…


شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!


گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟
گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟


شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت:

آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر شیاطینی …!


نظرات 17 + ارسال نظر
f... چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 ب.ظ http://yekroozbadazoo.blogsky.com

qashang bood.azizam...montazere matalebe zibat hastam

ممنون که سر زدی

مهدی چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:28 ب.ظ http://hereyes.blogsky.com

دیریست شیطان می گوید انسان پیدا کنید سجده خواهم کرد

ماه پیشانو چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ب.ظ

اپم بدو

شقایق پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:35 ق.ظ http://rozpransess.blogfa.com

سلام درسای عزیزم

ممنون از دعوت مطلب زیبایی بود

خواهش می کنم

موری پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:57 ب.ظ

وای واقعا شرمنده ....

اصلا به قدری ذهنم این چند روزه مشغول بود که فراموش کردم دوست با وفایی مثل تو دارم ...


راستی من خودم اهریمنم تو دنباله شیطونیام باش

دشمنت شرمنده عزیزم فکر کردم فراموشم کردی

سایه پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:15 ب.ظ http://ghese-eshghman.blogfa.com/

مرضی جون پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ب.ظ http://i-want-to-be-happy777.persianblog.ir/

عجب!!!
جالب بود!

محمد امین پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ب.ظ http://amin66.blogsky.com

خیلی عالی بود.
مرسی

shahryar پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ب.ظ

مرسی درسا جوننننن خیلی با داستانت حال کردم عالی بود

فاطی جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ب.ظ http://remeberme.persianblog.ir

سلام اجی من اپم سر بزن نظر یادت نره

افسانه جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:43 ب.ظ http://gtale.blogsky.com

سلام
بسیار زیبا بود به امید روزی که شیطان بساطش را برای همیشه برچیند

مرتضی شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ق.ظ http://hoqooqi.blogsky.com

بچه پررو ....

به ما گیر میده چرا سر نمیزنیم اونخوخت خودش خیلی مذخرف شده و اصلا نمیاد نت .

مرتضی نگو درس داشتم اصلا وقت نکردم

بیخودی الملک یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ق.ظ http://www.face2face3133.blogfa.com

می بخشم کسانی را که هر چه خواستند با من ، با دلم ، با احساسم کردند

و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند و من امروز به پایان خودم نزدیکم ،

پروردگارا. به من بیاموز در این فرصت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند

............

تنهایی یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ب.ظ http://ruzhayebioo.blogsky.com

سلام عزیزم..... وب قشنگی داری ... اگه دوست داشتی به منم سر بزن


با اجازه من لینکت کردم......

سلام باشه حتما

فاطی یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:50 ب.ظ http://remeberme.persianblog.ir

سلام اجی من اپم

محمود یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ب.ظ http://mad--heart.blogfa.com

چند روزی است که حالم دیدنی است
حال من از این وان پرسیدنی است
گاه برروی زمین زل میزنم
گاه بر حافظ تفال میزنم
حافظ دیوانه فالم راگرفت
یک غزل امد که حالم راگرفت
(مازیاران چشم یاری داشتیم*خودغلط بود انچه می پنداشتیم)

مرسی از شعر قشنگت

[ بدون نام ] دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:00 ق.ظ http://mad--heart.blogfa.com

چرا بعضی از ما آدما دل سنگ داریم و نمیذاریم جوانان زندگی کنن
چرا فقط باید بگیم من یا خودم....
چرا نمیذاریم با هم باشیم....
چرا نمیخوایم باور کنیم که همه ما با هم انسانیم و همجنس...
چرا دوست نداریم باهم باشیم....
چرا وقتی حرف از دل میاد هیچ کاری نمیکنیم....
چرا وقتی یه نفر یکی رو دوست داره واسش سنگ میریزیم تا راهشو ببندیم...
چرا وقتی تنهایم و چیزی نداریم کسی نمیاد پیشمون....
اگه یه کم فکر کنیم میفهمیم ... اما دل ما آدما این قدر سنگ شده که دیگه قادر به شنیدن نیستیم
دل ما پر از خالی عشق خدا شده...
فقط حرف از خدا و نماز و... میزنیم اما نمیدونیم که این عشقی که خدا به بنده اش داده چیه....
چرا عشق رو در درون ما آدما گذاشته
و خیلی حرفای دیگه ....
آسمون خیلی قشنگه دوستش دارم چون که طرح توُ و طراحش خداست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد