در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را در یک جاده اصلى قرار داد.. سپس در گوشهاى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر میدارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکههاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آنها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند؛ امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند!
سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانهاش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدنها و عرق ریختنهاى زیاد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آنها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسهاى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکههاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکهها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند.
آن مرد روستایى چیزى را میدانست که بسیارى از ما نمیدانیم!
salam.aziiiiiizam.nemigi in axaro ba in shera mizari man divune misham????alan up kardam bsar
سلام.وب باحالی داری اگه با تبادل لینک موافقی من و با نام دیگه پسر خوبی شدم لینک کن وبهم خبر بده تا بلینکمت
سلام لینکت کردم
یه زمونی وبلاگم روزی ۲ هزار تا بازدید داشت .. گذشت اون زمونا ..
من فقط عکستو نیگا کردم حوصله نداشتم بخونم مطالبش رو
راستی خیلی ممنون که سر زدی درسا جونم ..
لطفت رو فراموش نمیکنم
nemigi in axaro ba in shera mizari man divune misham????
راس میگه .. نمیگی ؟ نمیگی ؟
سلام خواااااهش می کنم عزیزم
سلام.لینک شدی من و با اسم دیگه پسر خوبی شدم لینک کن مرسیییییییییییییییی
گـاه گاهـی دل من می گیرد
بـیـشـتر وقـت غروب
آن زمان که خدا نـیـز پر از تـنـهایـیـست
من وضـو خواهم سـاخـت
از خـدا خواهم خواست که تو تـنها نشوی
و دلـت پر ز خوشی های دمادم باشد
سلام درسا جون
خیلی قشنگ و غمگین بود ..
ولی حقیقته..
سلام درسا جون.

وبلاگت خیلی نازه عزیزم.
مطالبت هم عالیه.
لینکت کردم.
شرمنده بخدا نظر قبلیتو ندیده بودم
سلام دشمنت شرمنده عزیزم بازم سر بزن خوشحال می شم
سلام
وبلاگت عالیه
از مطالبش استفاده کردم
به امید خوشبختی شما
به ما هم سرکی بزنید
ممنون
سلاااااااااااااام عزیزم تو که ادرس وب نذاشتی چجوررری بهت سر بزنم

سلام اجی خیلی قشنگه

سلام اجی من
ااااااااااااااااااااااااااپم
در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را در یک جاده اصلى قرار داد.. سپس در گوشهاى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر میدارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکههاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آنها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند؛ امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند!
سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانهاش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدنها و عرق ریختنهاى زیاد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آنها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسهاى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکههاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکهها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند.
آن مرد روستایى چیزى را میدانست که بسیارى از ما نمیدانیم!
هر مانعى = فرصتی
سلام گلم...مرسی که لینکم کردی...
با افتخار لینک شدی گلم...
سلام درسا جون.باباچرا انقد کم به وبت سر میزنی.ما منتظرتیما مهندس.دل عاشق مارو تنهاگذاشتی!
عکسات خییییییلی قشششششششششنگ بود////////////؟؟؟
.
.
.•*..*•. .•.
.•*..*•. .•*..*•.
.•*..*•. .•*..*•. .•*
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•.
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*
.•*...•*..*•. .•*..*•. . ....
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*.
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .
-´´´´#####´´´´´´####.•*..*•. .•*..*•.
´´########´´#######.•*..*•. .•*..*•.
´############´´´´###.•*..*•. .•*..*•..
#############´´´´´###.•*..*•. .•*..*•.
###############´´###..•*..*•. .•*..*•.
############### ´###..•*..*•. .•*..*•..
´##################.`.•*..*•. .•*..*•.
´´´###############..•*..*•. .•*..*•.
´´´´´############.*.•*..*•. .•*..*•.
´´´´´´´#########.`.•*..*•. .•*..*•.
´´´´´´´´´######..•*..*•. .•*..*•.
´´´´´´´´´´´###..•*..*•. .•*..*•.•
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*..*•
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•. .•*.
.•*..*•. .•*..*•. .•*..*•.
.•*...•*..•*..*•.•*.*
.•*..*•. .•*..*•.