سلام دوستان خوبید؟خوش میگذره؟
من که نه خوبم نه بهم خوش میگذره...
خوب راستش قبلاوبم برام خیلی ارزش داشت ولی الان دیگه نه...
آخه من اینجافقط به عشق ۱نفر مینوشتم
وخوشحال بودم که وان میاد نوشته هامو میخونه ولی امشب از دستش دادم...
نه اینکه مرد هااااا.....خدانکنه...
منظورم اینه عشقم که اینجاروفقط بخاطر اون آپ میکردم امشب رابطمون بهم خورد
خیلی دلم گرفته دلم میخواد فریاد بزنم وبهش بگم دیوونه آخه به چه زبونی بگم
عاشقتم..دیونتتم..زندگیمی بابا باور کن...
ولی اون حرف خودشو میزنه و فکر میکنه دوسش ندارم البته نا گفته نماند که امشب منم خیلی اذیتش کردم...
من بهش گفتم حالم خوب نیست اون حتی نپرسید چته؟مگه چی شده؟دلت
گرفته؟خوب باهام یکمی دردو دل کن خودشم میدونه که جزاون کسی روندارم ولی
بازم اذیتم میکنه وقتی اینو بهش گفتم و هیچ سوالی ازمنپرسید احساس کردم
براش ارزش ندارم وبرای اون هم نیست که من خوب باشم یا بد...
دوستان لطفادعا کنید رابطمون خوب شه مثل قبلا من واقعا خیی دوستش دارم...
میدونم که با رفتاری که من امشب داشتم دیگه برنمی گرده ولی نمیتونم بیخیالش
بشم تا حالا تا این حد ازکسی خوشم نیومده بود...
نمی دونم از کی باید کمک بگیرم...خیلی تنهام...به جز عشقم حوصله ی کسی رو
ندارم ...
همش به خودم میگم شاید حکمتی داره شاید قسمتت اینه خدایااااااااااااااااااااا چرا معنی این حکمت و قسمت رو نمیفهمم چرا کسی رو که دوست دارم حکمتش اینه که نداشته باشمش اگه حکمت اینه که نداشته باشمش چرا قسمتم شده که دوسش داشته باشم ... کاش بفهمی معنی این جمله چیه که "میشه بی تو زنده موند اما زندگی نمیشه کرد" کاش فقط یکم میشد درکم کنی فکرمیکردم امسال قرار بود ساله خوبه باشه ولی ...
از خدا هم خیلی گله دارم که چرا یه فکری به حالم نمی کنه؟کی
حرفامومی شنوه؟آخه کییییییییییییی من صبرم تمام شد دیگه
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد... وسعت تنهائیم را حس نکرد... در میان خنده ها تلخ من... گریه پنهانیم را حس نکرد... در هجوم لحظه های بی کسی... درد بی کس ماندنم را حس نکرد... آن که با آغاز من مانوس بود... لحظه پایانیم را حس نکرد... شاید این اخرین آپ این وب باشه اگه دیگه نیومدم حلالم کنید .دوستون دارم
بای.
ثواب تجاوز به پیرزن
یک جوونی می میره و می برنش تو بهشت.
میگه بابام کو میگن تو جهنم . گریه و زاری که منم میخوام برم جهنم میگن اینطوری نمیشه .
پس تو باید برگردی به آن دنیا و گناه کنی تا ببریمت جهنم .
جوونه می ره اون دنیا و به یه پیرزن تجاوز میکنه و میمیره میبرنش جهنم.
میبینه باباش نیست. میگه بابام کو؟
میگن آنقدر اون پیرزن گفت خدا پدر این جوونو بیامرزه که بابات آمرزیده شد و رفت تو بهشت...
نظر یادتون نره...بوس بوس
باااای
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق
به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم
گفت :”متشکرم “و گونه من رو بوسید .
بقیه داستان ادامه مطلب...
شاید این داستان درد و دل خیلی ها باشه.
پیشنهاد میدم حتماً بخونیدش و فقط به عنوان یک داستان بهش نگاه کنید چون همیشه اینطوری نیست!
می خواهم عشقت در دل بمیرد
می خواهم تا دیگر، در سر، یادت پایان گیرد
چه دعوایی بود…
ادامه مطلب ...
گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند…
برای مشاهده ادامه مطلب کلیک کنید
ادامه مطلب ...الوین روسر
اولین دوست دختر من «دوریس شرمن» بود. واقعاً زیبا بود. موهای فر مشکی و چشمان سیاه براق داشت.
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید:
- چرا دوستم داری؟ واسه چی می گی عاشقمی؟
- دلیلشو نمیدونم …اما واقعا” دوست دارم
برای مشاهده ادامه مطلب کلیک کنید.
ادامه مطلب ...ادامه مطلب ...
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست
وضوح حس می کردیم…می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از
کدوم یکی ازماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه
یه
زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…هم من
هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…تا اینکه یه روز......بقیه داستان در ادامه مطلب